خنده دارد، می خواستیم با هم بریم بیرون و کلی عصبانی شدم که چرا زود تر رفتی. نگو داشتی اتاق بقلی برام صبر می کردی و من زودتر رفتم... 

در هر صورت وقتی فکر کردم زودتر رفتی خیلی حس بدی داشتم فکر کردم می خوایم دوباره با چرخ خرید بریم دور دور. فکر کردم منو گذاشتی و با اونا رفتی، نگو یه ساعت داشتی با خودت حرف می زدی تا جلوی اتاقه که فهمیدی من پشت سرت نیستم. ولی خداییش خیلی حس بدی داشتم وقتی فکر می کردم به جای من با اونا رفتی... 

راستی اونی که داشت باهام راه می رفت و من جلوش هی غر میزدم که چرا زودتر رفتی و پیشم صبر کرد اصلا کی بود؟