
I could be better than them, I will never be them
The cruel prince-

I could be better than them, I will never be them
The cruel prince-

معلم: خب دانش آموز ب. ادامه بده
دانش آموز ب. :خانم من جواب سوال را نمی دانم
معلم:جانم؟
دانش آموز ب. :ولی تا سوال قبلی همه جواب ها را داشتم
معلم : جواب کدام سول را؟ ما داشتیم روانخوانی می کردیم.
دانش آموز ب:...

میخواهم فقط از مسیر لذت ببرم، اما باران میاد، گلهای آفتابگردان سیاه شدند و سرشونو انداختند پایین...
نمی دانم کجا تمام می شود، چرا راستش میدانم که یه جورایی بر میگردم همان جای همیشگی...
آرامشبخشه اما غم انگیز
همه کار کردم، پس چرا همش ته راه می رسوم همانجای قبلی؟
شاید چونکه خیلی از رسیدنم به همانجای همیشگی مطمعن هستم میرسم همونجا...
شاید حتی نیازی به چطر نداشته باشم
شاید فقط باید عادت روی دکمهی ایست زدن، وقت رسیدن را بزارم کنار
شاید فقط باید به عقبتر برم، عقب تر از جاهایی که تاحالا بهشون رسیدم...
یعنی سر میدان اشتباه دور زدم؟

آیا میدانستید "سونگمین" را میشه به 21724 راه مختلف خواند؟

اگه وقت دارین یه لحظه به این فکر کنید که
من الا قابلیت پسندیدن این پست را از شما گرفته ام ولی هنوز هم می توانید نظر بدهید
یعنی نمی توانید فقط بپسندیم اگه می خواهیم نشون بدین که خوبه یا دلیلش می گید یا فقط چندتا ایموجی می زاریم و پستش می کنید. ولی هنوز هم می توانید یک قلبی چیزی امانت کنید و بگید از این پست خوشتان امده
ولی اگه دنیای واقعی هم همینطور که فقط می توانستیم نظر بدهیم و نمی توانستیم بگیم مثلا 《من رنگ آبی را دوست دارم》چونکه نمی توانستیم بپسندیم ولی می توانستیم بگیم 《این رنگ قشنگیه》گرفتین ؟ یعنی می توانستیم زیبایی یا زشتی را درک کنیم ولی نمی توانستیم بپسندیم. به نظرتان بدان این حس "طرفداری" دنیا را قشنگ تر می دیدیم یا زشت تر ؟

فقط غر نزن که همه روزا مثل همن
شاید کاشتن یک کاکتوس خیلی چیزارو عوض کند

«الیا ی من براشون وقتی برای امتحانات زیاد می خوانم فرقی نمی کند چه نمره ای داشته باشم.»
فکر می کنی توی این دنیا که هیچکس نتیجه کارات را هم نمی بیند، براشون از مدرسه به بعد تلاشات مهمه؟

خنده دارد، می خواستیم با هم بریم بیرون و کلی عصبانی شدم که چرا زود تر رفتی. نگو داشتی اتاق بقلی برام صبر می کردی و من زودتر رفتم...
در هر صورت وقتی فکر کردم زودتر رفتی خیلی حس بدی داشتم فکر کردم می خوایم دوباره با چرخ خرید بریم دور دور. فکر کردم منو گذاشتی و با اونا رفتی، نگو یه ساعت داشتی با خودت حرف می زدی تا جلوی اتاقه که فهمیدی من پشت سرت نیستم. ولی خداییش خیلی حس بدی داشتم وقتی فکر می کردم به جای من با اونا رفتی...
راستی اونی که داشت باهام راه می رفت و من جلوش هی غر میزدم که چرا زودتر رفتی و پیشم صبر کرد اصلا کی بود؟

یادمه یه بار داشتم دوئولینگو کار می کردم، بعد باید این جمله هرو کامل می کردم.
My... is very smart
(... من خیلی باهوش است)
گزینه ها اینها بودند :1) bread(نان) 2)friend(دوست) 3) blanket(پتو)
من زدم گزینه ی 1 فقط نمی دانم چرا اشتباه بود🤷♀️😂